نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

برچسب ها - خاطرات اسارت
«بنده وقتی وارد سالن شدم بلافاصله برای ساختن وضو و اقامه، نماز به کنار حوض آب رفتم، شنیدم که می‌گویند این‌ها را جنون گرفته، بدون توجه وضو گرفته به نماز ایستادم ...» ادامه این خاطره را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.
کد خبر: ۵۶۵۱۷۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۲۱

روایتی خواندنی از دوران اسارت جانباز و آزاده کرمانشاهی«هوشنگ آزادی»
«هوشنگ آزادی»، می‌گوید: وقتی به ایران بَرگشتم 18 کیلو وزن کم کرده بودم خانواده‌ام مرا نمی‌شناختند تا اینکه توسط نشانه مادر‌زادی روی دست چپم شناسایی شدم.
کد خبر: ۵۵۸۰۵۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۷/۰۵

اندر خاطرات اسارت؛
از سال سوم، کتک و اذیت و آزار عمومی تا حد زیادی کم شده بود، ولی در عوضش به بهانه‌های مختلف هر چند وقت یک بار افرادی را روانه انفرادی می‌کردند. این بار وارد سلول هایی شدیم که خودمان با دستان خود درست کرده بودیم، نمی دانستیم یک روزی می شود سلول انفرادی خودمان. در ادامه این خاطره خواندنی از «محمد سلطانی» آزاده ایلامی را بخوانید.
کد خبر: ۵۵۶۹۳۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۱۲

اندر خاطرات اسارت؛
با توجه به اینکه در حوزه علمیه آیت‌الله یثربی کاشان درس می‌خواندم یکی از برنامه‌های مفید، کلاس‌های آموزش سخنوری بود همین طرح را من در آسایشگاه یک برگزار کردم و از همۀ افراد علاقمند خواستم بیایند برای کلاس آموزش سخنوری ثبت نام کنند. ادامه این خاطره را از آزاده ایلامی محمد سلطانی در ادامه بخوانید.
کد خبر: ۵۵۶۵۱۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۴/۰۴

اندر خاطرات اسارت؛
یکی از ابتکارات بچه‌ها که تا مدتی جذابیت خاصی داشت، نشریۀ مخفیانه‌ای بود که به اندازۀ یک دفترچه جیبی با عنوان«آقا جمال و دوستان» تهیه و به افراد برای مطالعه داده می‌شد. کاغذ این نشریه از جلد بسته‌های سیگار و لایه‌های نازک جلد پاکت پودر لباسشویی تهیه می‌شد. جهت مطالعه این خاطره خواندنی از آزاده سرافراز «محمد سلطانی» در ادامه منتشر می شود.
کد خبر: ۵۵۶۲۹۳   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۳/۳۰

اندر خاطرات اسرای مفقودالاثر؛
«آیاتِ قرآن در اسارت برای بچه‌ها علاوه بر اینکه درس زندگی بود‌، یک کلینیک درمانی فوق‌العاده شفابخش نیز محسوب می‌شد که با زمزمه و تلاوت آیات آن، آلام روحی، روانی التیام پیدا می‌کرد.» در ادامه خاطره‌ای از آزاده مفقودالاثر محمد سلطانی منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۵۴۰۰۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۴

اندر خاطرات اسارت؛
اگر آن زمان خصوصاً هفته‌های آغازین دوربینی بود که این صحنه‌های بدیع را شکار می‌کرد، جزء دیدنی‌ترین کلیپ ها می‌شد. در اوقاتی که در اختیار خودمان بودیم دقیقه‌ای قرآن بر روی زمین قرار نداشت و از این دست به آن دست داده می‌شد.در واقع شکار لحظه‌های معنوی بود. ادامه این خاطره از آزاده ایلامی محمد سلطانی در ادامه منتشر می‌شود.
کد خبر: ۵۵۳۷۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۲۰

اندر خاطرات دوران اسارت؛
طلبه «محمد سلطانی» از آزادگان سرافراز استان ایلام در بیان خاطره‌ای از دوران اسارت می‌گوید: برخلاف نگهبان‌های دیگر که خیلی قاطی بچه‌ها نمی‌شدند، علی انبری بیشتر بین بچه‌ها وول می‌خورد و یکی‌یکی در صورت افراد نگاه می‌کرد و اولین نفری که حواسش نبود و چشمش به جمال نامبارک او می‌افتاد را صدا می‌زد. با انبردست آنقدر لاله گوش آن بینوا را فشار می‌داد تا خون ازش بچکد. در ادامه این قصه تلخ اسارت منتشر می شود.
کد خبر: ۵۵۲۷۷۱   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۲/۰۴

اندر خاطرات دوران اسارت؛
طلبه «محمد سلطانی» از آزادگان سرافراز استان ایلام در بیان خاطره‌ای از دوران اسارت می‌گوید: «یک شب خواب دیدیم عراقی‌ها مقدار زیادی رطب تازه، آبدار و خوش آب و رنگ برایمان آوردند و ما هم یک شکم سیر از آن‌ها خوردیم.» و اما اتفاقاتی که روز بعد با تعبیری که از خواب من رخ داد در ادامه بخوانید.
کد خبر: ۵۵۲۳۸۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۲۹

روایت اسرای مفقودالاثر؛
طلبه «محمد سلطانی» از آزادگان سرافراز استان ایلام در بیان خاطره‌ای از دوران اسارت می‌گوید: دو سال، چهار سال، ده سال کار‌های تکراری و همه چیز تکراری از سخت‌ترین چیز‌هایی بود که اسرای ایرانی با آن دست و پنجه نرم می‌کردند. البته یکنواختی و همه چیز تکراری بودن برای ما که در اردوگاه مفقودالاثر بودیم. تا اینکه پیشنهاد با تجربه‌ها این بود که حتی‌الامکان این یکنواختیِ کشنده را بشکنند و در همان محیط بسته و بدون امکانات، مشغولیت‌هایی را برای بچه‌ها ایجاد کنند که روال ملال‌آور تکراری روز‌مره به محیطی شاداب و سرزنده تبدیل شود... این خاطره دوران اسارت را در ادامه بخوانید.
کد خبر: ۵۵۱۶۸۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۶

اندر خاطرات اسارت؛
طلبه «محمد سلطانی» از آزادگان سرافراز استان ایلام در بیان خاطره‌ای از دوران اسارت می‌گوید: هر از گاهی فکری موذیانه به ذهن بعضی از افسر‌ها و مسئولین بعثی اردوگاه برای آزار دادن بچه‌ها خطور می‌کرد. یک روز همه را طبق عادت و روال همیشگی به خط کردند و دستور دادند که از یک طرف اردوگاه خاک‌ها را به سمت دیگر ببریم. به هر دو نفر یک گونی دادند و می‌رفتیم پر از خاک می‌کردیم و یک طرف دیگر خالی می‌کردیم. کاری کاملاً بیهوده که هیچ عمران و آبادانی به‌دنبال نداشت... این خاطره دوران اسارت را در ادامه بخوانید.
کد خبر: ۵۵۱۴۹۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۰۱/۱۴

روایت اسرای مفقودالاثر؛
ششم اسفند ماه سال ۶۵، سمبل تحمل و استقامت در برابر مشکلات برای ما اسرای در بند دشمن بود. یکی از عجایب زندگی‌ام که همیشه فکر و ذهنم را به خودش مشغول کرده، قدرت تحمل بچه‌هایی بود که در ضعیف‌ترین وضعیت ممکن از لحاظ جسمی قرار داشتند. در آن روز نه پتو و لباسی و غذایی از آسمان حواله شد و نه سربازی از دشمن هلاک شد، اما همه ما به وضوح دست عنایت و پُرمهر الهی را که مانند چتری بر سرمان کشیده شده بود رو می‌دیدیم. در ادامه این خاطره از آزاده ایلامی بخوانید.
کد خبر: ۵۴۹۸۸۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۲/۰۷

روایت اسرای مفقودالاثر (1)؛
دکتر «محمد سلطانی» از آزادگان سرافراز ایلامی است که در عملیات کربلای ۵ سال ۱۳۶۵ در منطقه مرزی شلمچه به اسارت دشمن درآمد و تا مدت‌ها جز اسرای مفقودالاثر بود. وی در خاطراتش بیان می‌کند: «بعد از چند هفته یک روز آمدند برای بردن دو نفر به بهداری و من به خودم اجازه دادم که بلند شوم و برای اولین بار در اردوگاه پانسمان شوم. یک نگهبان قوی هیکل و سیاه چهره همراه بهیار بود. از قبل با ارشد آسایشگاه هماهنگ کرده بودم که امروز من بروم. وقتی آمدند من هم بلند شدم. نگهبان با اشاره گفت که تو چته؟ و من هم زخمم رو نشان دادم که وضع فجیعی پیدا کرده بود. نگاهی به من کرد و گفت تَعال. خوشحال شدم که بالاخره بعد از مدت‌ها زخمم ضدعفونی می‌شود و پانسمان می‌کنند، اما تا نزدیک شدم آنچنان با سیلی به صورتم کوبید که.... ادامه این خاطره را بخوانید.
کد خبر: ۵۴۹۴۰۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۱۱/۳۰

خاطرات اسارت
روایت لحظه خبر شیرین آزادی اسرای ایرانی در ارودگاه عراق به زبان آزاده و جانباز «حاج باقر رنجبر» را بخوانید.
کد خبر: ۵۳۹۴۰۵   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۵/۳۱

همزمان با ایام سالروز بازگشت آزادگان سرافراز به میهن اسلامی، محمد تقی کریمی، آزاده و جانباز دوران دفاع مقدس پیش از خطبه‌های نماز جمعه امروز در شهرستان بیجار به بازگویی خاطرات دوران اسارت پرداخت.
کد خبر: ۵۳۸۸۳۲   تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۵/۲۱

معرفی كتاب؛
نوید شاهد - کتاب «اردوگاه‌های ابری» خاطرات تعدادی از آزادگان سرافراز استان ایلام است که به قلم "نورالدین نوراللهی" نویسنده و شاعر توانمند استان، گردآوری و نوشته شده و توسط انتشارات سوره‌های عشق در سال ۱۳۹۹ به چاپ رسیده است.
کد خبر: ۵۱۳۰۵۸   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۲۶

خاطره ی آزاده سرافراز «حاج محمد محمدی نژاد» از اسارت
نوید شاهد- آزاده سرافراز محمد محمدی نژاد فرزند نصراله نهم شهریورماه 1347 در شهرستان کوهدشت متولد شد. تحصیلاتش را تا دوم دبیرستان ادامه داد. دانش آموز بود که بیستم خرداد 1364 از طریق بسیج به جبهه اعزام شد و بیست و چهارم مرداد 1364 در منطقه عملیاتی چنگوله به اسارت دشمن بعثی درآمد. دوران اسارت را در اردوگاه رومادیه به سر برد. سرانجام در تاریخ اول شهریور 1369 به میهن اسلامی بازگشت. در ادامه بخشی از خاطرات این آزاده عزیز را می خوانید:
کد خبر: ۵۱۲۸۱۰   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۲۷

خاطرات سردار «حسین معروفی» از دوران اسارت(1):
نوید شاهد - سردار «حسین معروفی» پیرامون نحوه اسارت خود می گوید: جنگ تمام شده بود، بهترین دوستانم به شهادت رسیده بودند و دیگر اسارت قطعی شده بود. تقدیر الهی چنین رقم خورده بود که پایان جنگ ۸ ساله، آغاز اسارت ما باشد.
کد خبر: ۵۱۲۵۵۴   تاریخ انتشار : ۱۴۰۰/۰۵/۱۹

یادگاران انقلاب/ 4
نوید شاهد - «دکتر نوراحمد لطیفی» یکی از زندانیان دوران انقلاب است که شکنجه های سخت ماموران ساواک باعث شد نسبت به ادامه مبارزه انگیزه اش را بیشتر کند.
کد خبر: ۴۹۸۷۶۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۱۱/۲۱

نوید شاهد – خاطرات دوران اسارت آزاده سرافراز احمد ذیفهم، پر از درسهای گوناگون برای اهل عبرت است؛ از نحوه گرداندن اسرا در شهر بغداد تا کتک خوردن و ... موضوعاتی که مرور آنها در پرسش و پاسخ با این آزاده ایثارگر که از دوم مهر ماه 1359بیش از 8 سال در زندانهای رژیم بعثی بوده و جزو اولین آزادگان کشورمان است، در این روزها که کشورمان درگیر جنگ تمام عیار دیگری از نوع فرهنگی و اقتصادی است، خالی از لطف نیست و باردیگر به ما یادآوری می کند که : "والعاقبه للمتقین"
کد خبر: ۴۹۱۹۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۹/۰۸/۱۹